درروز گارهای قدیم فرمانروایی زندگی می کرد نام اواحمد شاه بود اوبه مردم گفت اگر شما بگویید من از چه گلی خوششم می اید ویک باغچه از ان درست کنی هزار سکه ی طلا به او می دهم یک مرد گفت فرمان روا ازگل رز خوشش می اید ویک باغچه ازگل رز درست کرد و فرمان روا را اورد اما فرمان روا گفت این ها بسیار قشنگند اما ان چیزی نیست که من خوشم بیاید یک مرد دیگر گفت فرمان روا از گل لاله خوشش می اید وگل ها را کاشت وفرمان روا را اورد فرمان رواگفت من این گل ها را دوست دارم اما ان نیست که خوشم بیاید هیچ کس نتوانست گلی که فرمان روا می خواهد دریابد چند روز گذشت یک معلم به بچه ها نگاه میکرد دید که هرکدام یک توانایی دارند یکی درس خوان ویکی تنبل اوبه نتیجه رسید یک باغچه ی بزرگ از گل رز لاله ومریم کاشت وفرمان روا را اورد وقتی فرمان روا باغچه را دید گفت به به چه زیباست من به قولی که دادم عمل می کنم هزار سکه به او داد ومعلم دیگر ثروت مند شد
باتشکرازاقای محمدحسین امیدوارمعلم گرامی
از طرف دانش اموزعلی رضا رحمتی استان/ لرستان /شهرستان خرم اباد
نظرات شما عزیزان: