آن چیست که یک چشم داره ،

ولی نمی تواند ببیند؟!

آن گل که رسته بر لب جو

قطره ژله ای چکیده است بر تن او

صورتش شکل صورت انسان

مظهر عشق و رونق بستان؟!

آن چیست که یک چشم داره و یک پا؟!

آن چیست که یک بال و یک پا دارد

دل در کف دلبران دارد

چون گرم شود پرپر زند او

چون سرد شود مقام عنقا دارد؟!

آن چیست که یک پا داره و سه چشم؟!

آن چیست که همیشه سرپاست؟!

آن چیست که همه چیز می نویسد،

ولی هیچ چیز نمی خواند؟!

آن چیست که همه جا هست،

اما نمی توانی آن را ببینی؟!

آن چیست که همواره برایش خم می شوید؟!

آن چیست که همیشه دستش به کمرش است و ایستاده؟!

آن چیست که هم دریا دارد و هم رادیو؟!

آن چیست که هم در خیابان است و هم در مجله؟!

آن چیست که هر چه سیاه تر باشد ،

تمیزتر است؟!

آن چیست که ورزشکاران با شکستنش جایزه می گیرند؟!

آن چیست که نه در داره ، نه دروازه ،

درونش پر از ستاره ؟!

آن چیست که وقتی هوا گرم می شود لباس می پوشد،

وقتی هوا سرد می شود لباسش را بیرون می آورد؟!

آن چیست که مورچه داره ، اما مار نداره؟!

آن چیست که من می روم و او هم می رود؟!

آن چیست که مال ماست ،

ولی دیگران از آن استفاده می کنند ؟!

آن چیست که قسمت اولش جمع من و شماست

از قسمت دوش برای ورود به هر کجا استفاده می کنند ،

تمامش هم بهترین موجود دنیاست؟!

آن چیست که قبای زرد در بر دارد

اندام ظریف چون صنوبر دارد

زرد است و معطر آید به مشام

تلخ است ، ولی طعم چو شکر دارد؟!

آن چیست که فکر می کنیم ما او را می خوریم،

اما در حقیقت او ما را می خورد ؟!

آن چیست که فرق است میان تو و حیوان

این نعمت ارزنده خدا داده به انسان

با بودن آن را سعادت ببری پیش

بگرفته تو را زندگی از آن سر و سامان ؟!

آن چیست که در سه وقت کمیاب شود

گر آب تنی کند ، تنش آب شود

گر گرم شود ، گریه کند تا میرد

گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد ؟!

آن چیست که سه پا و یک سر دارد؟!

آن چیست که در ذات تو به نهفته خداوند

یک شاخ پربار به جسمت زده پیوند

گر کار بگیری تو همان شاخه ی پربار

عاری تو بکف سود شوی جمله تو خرسند ؟!

آن چیست که سرگرمی زمستان است؟!

آن چیست که سر دارد اما فکر نمی کند؟!

آن چیست که در شب چهار تا

در روز یکی است ؟!

آن چیست که در برگ مکانش باشد

ابریشم زرد سایبانش باشد

دندان طلایی او چو بینی

گویی دندان نگار در دهانش باشد؟!

آن چیست که در آسمان فقط یکی است

ولی در زمین فراوان ؟!

آن چیست که در برگ پناهی دارد

رخت سیاه و سبز کلاهی دارد

پوستش را بکنند و سینه اش چاک کنند

من در عجبم که این چه گناهی دارد ؟!

آن چیست که در او چو بنگری بینی خویش

هر کار کنی چنان کند بی تشویش

لذت بری از قشنگی و شادی آن

از زشتی و پیریش دلت گردد ریش؟!

آن چیست که روی زمین وزن زیادی دارد،

اما از آسمان بی صدا

روی زمین می افتد؟!

آن چیست که خود ریسد،خود بافت جامه

خود خامه همی بافت ، او باشد عریان؟!

آن چیست که چیستان است،

شمع شبستان است،

گرمای سوزان است،

روشن و نورانی است؟!

آن چیست که چه پُر باشد چه خالی ، وزنش یکی است؟!

آن چیست که چشم ندارد ولی گریه می کند؟!

آن چیست که چند تُن وزن را تحمل می کند ،

ولی طاقت یک میخ را ندارد؟!

آن چیست که تا دمش را نگیری به لانه نمی رود؟!

آن چیست که تا اسمش

را بیاوری می شکند؟

آن چیست که پائیز با آن تمام می شود

و زمستان با آن شروع؟!

آن چیست که پای کوه نشسته

و عمامه به سر داره ؟!

آن چیست که پا و سر نداره

گرد است و دراز ، در نداره

اندر شکمش ستارگان است

جزء نام دو جانور نداره ؟!

آن چیست که بالایش آب است و پائینش آتش؟!

آن چیست که

در آن چه شمردنی است اول می آید؟!

آن چیست که اولش پارچه ای است ،

دومش آردی و

سومش چوبی ؟!

آن چیست که بالا پرت کنی پایین می پره،

پایین بزنی بالا می پره ؟!

آن چیست که اندر محفلش در گردش است؟

آدمیان گاه و بی گاه در پی اش !

آن چیست که از کوه بالا می ره ،

از صحرا می گذره ولی پا نداره ؟!